کد مطلب:303628 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

بی قراری زهرا از زبان فضه
مرحوم سپهر در ناسخ به نقل از ورقة بن عبدالله از دی می نویسد: در مكه معظمه حین طواف به بانویی بر خوردم كه بعد معلوم شد كنیز حضرت زهرا سلام الله علیها است و نامش فضه است از او خواهش كردم كه برای من از شرح حال حضرت زهرا علیهاسلام بعد از رحلت پیامبر اكرم (ص) و هنگام وفات خودش بازگوی.

فضه چون این سخن را شنید سخت بگریست و از شنیدن نام حضرت زهرا علیهاسلام بنالید و آنگاه گفت: ای ورقةبن عبدالله. حزن و اندوهی كه در دلم نهفته بود مرا با یاد بانویم به هیجان آوردی.

اكنون بشنو تا چه گویم. روزی كه رسول خدا (ص) دار فانی را وداع كرد كوچك و بزرگ در مدینه بنالیدند و بی قراری كردند، آنچنان مصیبت آن حضرت بزرگ بود كه هیچ مرد وزنی دیده نمی شد جز این كه گریان و نالان بودند مخصوصاً حضرت زهراسلام الله علیها از همه محزون تر بود و ساعت به ساعت حزن و اندوهش فزونتر می شد هفت روز با ناله و زاری سر كرد و روز هشتم شكیبایی از دست بداد و آنچنان بی تاب شد كه از خانه پای مبارك به بیرون نهاد و زنان و دختران بر دور او گرد آمدند آن چنان ناله از مردم برخاست كه ازدحام عظیمی به وجود آمد و چراغها را فرود آوردند تا چهره زنان دیدن نشود (معلوم است كه آن سیده زنان عالمیان به قصد زیارت قبر پدر بزرگوارش شب از خانه خارج شده بود) جماعتی از زنان را گمان چنین افتاد كه رسول خدا (ص) خود از قبر برخاسته كه این چنین مردم به ناله وزاری افتاده اند مردم را دهشتی بزرگ و حیرتی عظیم فرا گرفت.

در این وقت بود كه صدای فاطمه علیهاسلام اینگونه خطاب به پدر بزرگوارش بلند شد!

وا ابتاه، واصفیتاه وا محمّداه وا اباالقاسماه.

آنگاه روان شد و پای مباركش در دامن می پیچید و می لغزید از بس گریسته بود كه چشم های مباركش نیروی دید نداشت تا رسبد در كنا قبر مطهر پدر بانگ ناله وفریاد بلند كرد چندان كه به رو در افتاد و مدهوش شد مردم آب به صورت مباركش پاشیدند چون به هوش آمد این كلمات را بر زبان جاری كرد:

رفعت قوتی و خاننی جلدی و شمت بی عدوی و الكمد قاتلی

ای پدر طاقت من تمام شد و پوست تنم سست و ضعیف شد و دشمن من مرا شماتت كرد و درد دلم و غصه و اندوهم مرا كشت.

یا ابتاه بقیت و الهة و حیدة، و حیرانة فریدة فقد انخمد صوتی و انقطع ظهری، و تنغّص عیشی و تكدر دهری فما اجد یا ابتاه بعدك انیساً لوحشتی ولا رادّاً لدمعتی ولا معیناً لضععی.

پدرجان سرگشته و تنها شده ام، متحیر و بی یار گشتم صدایم گرفت، و پشت من درهم شكست، زندگیم تلخ و روزگارم تاریك شد بابا پس از تو انیسی نیافتم كه تنهائیم را چاره كند و وحشت از دلم بزداید و دل سوزی نیست كه از ریختن اشكم جلوگیری نماید.


كی پدر بعد تو بیمار شدم

به غم و غصه گرفتار شدم


از تن من سرطاقت برخاست

دشمن من به شماتت برخاست


از غم هجر تو خون شد دل من

وای از این غصه كه شد قاتل من


مرغی اندر قفس سینه نماند

دل در این سینه بی كینه نماند


واله و بی كس و حیران شده ام

پر زنان مرغ پریشان شده ام


محرمی نیست كه گویم غم دل

بستانم زدمش مرهم دل


مونسی نیست دلم شاد كند

جانم از بند غم آزاد كند


همچو من مرغ گرفتار كجاست؟

بی دل و بی نفس و زار كجاست؟ [1] .


پدر بعد از تو محكمات قران از بین رفت فقد فنی بعدك محكم التنزیل و مهبط جبرئیل و محلّ میكائیل، انقلبت بعدك یا ابتاه الاسباب و اغلقت دونی الابواب، فانا للدنیا بعدك قالیة و علیك ما ترددّت انفاسی باكیة لاینفد شوقی الیك ولا حزنی علیك، ثم نادت یا ابتاه و اربّاه

محل فرود جبرئیل و جایگاه میكائیل مورد تجاوز قرار گرفت و كارها دگرگون شد و درها همه برویم بسته شد بعد از تو دنیا را دشمن می دارم، و تا نفس دارم برتو می گریم، هرگز شوق دیدار تو را از دست نمی دهم و اندوهم در فراق تو پایان پذیر نیست، سپس صدا زد ای پدر و به دنبال آن گفت: خداوندا.

اشعار حضرت زهرا سلام الله علیها در مرثیه پدر


ان حزنی علیك حزن جدید

و فؤادی و الله صب عتید


كُلّ یوم یزید فیه شجونی

واكتتابی علیك لیس یبید


جل خطبی فبان عنی عزایی

فبكائی فی كل وقت جدید


ان قلباً علیك یالف صبراً

اوعزاء فانه لجدید [2] .


ترجمه اشعار

پدر اندوهم در فراق تو هر لحظه تازه است

و سوگند به خدا دلم از داغ تو می سوزد

هر روز در دلم حزن و اندوه فراقت از روز قبل شدیدتر می شود و اندوه دلم در هجران تو تمام شدنی نیست. بزرگ است غصه ام، و بر همگان معلوم شد مصیبتم و اشكم در هر زمان جدید است دل بیقرارم تنها به تو آرام می گرفت.


[1] سروده نصيرالدين اميرصادقي نقل از كتاب فاطمه تأليف ايشان/250.

[2] ناسخ ج 191/1.